آداب و رسوم مرکزی

جشن و مراسم بیل گردانی: وقتی جوی‌روبان (بیل‌دارها) پس از حدود بیست روز کار دسته جمعی و توان‌فرسا به سوی ده بر می‌گشتند، در بالای باغ‌ها توقف می‌کردند و یک نفر را به ده می‌فرستادند تا اهالی را از آمدنشان مطلع کنند و خود با بیل‌های طناب پیچیده شده، به تمرین می‌پرداختند. در آبادی اسبی را انتخاب و تزیین می‌کردند و به پیشواز بیل‌دارها می‌فرستادند. یک نفر از بیل‌دارها که لباس نظامی پوشیده بود، گروه را که تعداد آن‌ها صد و پنجاه تا دویست تن بود، تا نیم ور همراهی می‌کرد. در آبادی و محل برگزاری مراسم (میدان پاچنار محلات) گروه نوازندگان به همراه عده‌ای از مردم نیم ور و سایرین که برای بازدید آمده بودند، با شادی و هلهله به استقبال سوار و گروه بیل‌دارها می‌رفتند. در این میان، ابتدا مراسمی مثل سان و رژه توسط بیل‌دارها اجرا می‌شد و سپس نوبت به بیل‌گردانی می‌رسید. برای بیل‌گردانی هفت بیل را انتخاب می‌کردند. چهار بیل را در یک دسته و سه بیل را در دسته دیگر محکم با طناب به هم می‌بستند، هر بیل‌گردان می‌بایست چهار بیل را در یک دست (معمولا دست راست) و سه بیل را در دست دیگر بگیرد و مانند میل‌های ورزشی زورخانه به دور سر بچرخاند. در این میان تعداد دورها خیلی مطرح نبود، اگر بیل‌ها به هم نمی‌خورد، بیل‌گردان برنده محسوب می‌شد و مورد تشویق جمعیت قرار می‌گرفت. این نمایش پس از سه ساعت هیجان با چند صلوات به پایان می‌رسید. این مراسم فقط سالی یک بار بین نوروز تا سیزده بدر انجام می‌گرفت.

مراسم کوسه ناقالی (ناقالدی): گویند حضرت موسی (ع) در چهلمین روز از زمستان به گله گوسفندان خود سر می‌زند و با حیرت مشاهده می‌کند که تمامی آن‌ها دو قلو زاییده‌اند. آن‌گاه به آغل خود می‌رود و به رقص و پایکوبی می‌پردازد و شکر خدای را به جای می‌آورد. از آن پس هر سال حضرت موسی (ع) و مردم این روز میمون را جشن می‌گیرند و به رقص و پایکوبی مشغول می‌شوند. این جشن سال‌ها بعد به جشن «چوپانان» معروف شد.
چهل روز از زمستان گذشته و پنجاه روز مانده به فصل بهار و نوروز، گروه کوسه که از چوپانان تشکیل می‌شدند به میمنت شکستن کمر سرما و زمستان جشن کوسه ناقالی را برگزار می‌کردند. گروه کوسه معمولاً متشکل از سه یا چهار نفر بودند و هر یک بنا بر مهارت و توانایی نقش ناقالدی، عروس ناقالدی و یا تگه (بز نر) را به عهده می‌گرفتند. دختر بچه‌ها و پسر بچه‌ها نیز به عنوان توبره‌کش (جمع کننده هدایا) آنان را همراهی می‌کردند.
عقیده بر این بود که ناقالدی باید فردی توانا باشد و اگر سال جاری سالی میمون و پر برکت می‌شد، سال آینده نیز همان فرد را ناقالدی می‌کردند. کوسه جبه بلندی را وارونه می‌پوشید و زنگوله‌هایی به آن آویزان می‌کرد و زنگوله‌هایی هم به دستان و زانوان خود داشت. صورت را سفید می‌کرد و یک تکه پوست بزغاله هم به سر می‌کشید که در آن سوراخ‌هایی برای دیدن و نفس کشیدن تعبیه شده بود. کمربندی از ریسمان و یا چرم پهن و یا پارچه‌ای به صورت شال به کمر می‌بست و به آن زنگوله‌هایی می‌آویخت. پاپیچ مخصوص چوپانان به پا و چوب‌دستی به دست داشت.
زن کوسه یا عروس پیراهنی زنانه بر تن و چادری به سر داشت و هفت قلم آرایش شده بود و کفش‌های زنانه (گالش‌های لاستیکی) به پا می‌کرد و زنگوله‌هایی به خود می‌بست ـ معمولاً این نقش به عهده نوجوانان پسر بین دوازده تا شانزده ساله بود. «تکه‌ها» دو نفر بودند و هر یک با بوقه و یا جارو دو شاخ بر سر می‌بستند و چند زنگوله و توبره یا سطلی برای جمع‌آوری هدایا به همراه داشتند. دسته کوسه به همراه گروه نوازندگان که ساز و دهل می‌زدند و عده‌ای به ویژه کودکان و نوجوانان که آن‌ها را همراهی می‌کردند، در کوچه‌ها به راه می‌افتادند. کوسه در پیشاپیش گروه حرکت می‌کرد و با باز و بسته کردن دست‌ها و تکان دادن بدن خود صدای زنگوله‌ها را در می‌آورد. کوسه به در هر خانه که می‌رسید، وارد آن خانه می‌شد و بقیه نیز از پشت سر وارد می‌شدند. کوسه یک راست به سراغ طویله گوسفندان می‌رفت و با چوب دستی خود به در طویله ضربه می‌زد. با این اعتقاد که شگون دارد و موجب آمدن خیر و برکت و باروری و زایش گوسفندان و بزها می‌شود. سپس زنگوله‌ها را دوباره به صدا در می‌آورد و می‌خواند.بعد از آوازخوانی کوسه، تکه‌ها با هم چوب بازی می‌کردند و عروس تکه با هم می‌رقصیدند. گاهی هم کوسه با یکی از تکه‌ها کشتی می‌گرفت که نشانه رقابت بر سر عروس بود. در این کشتی کوسه شکست می‌خورد و غش می‌کند.

جشن سده:پنجاه روز به عید مانده، در روستای «یکه چاه» محلات مراسمی برگزار می‌شود که نام به خصوصی ندارد، ولی با زمان جشن سده برابر است. ابتدا سه کپه آتش روشن می‌کنند و از روی آن می‌پرند. بعد آتش‌ها را با چوب به روی پشت بام پرتاب می‌کنند و می‌خوانند:                                        سده، سده ما        قوچای رنگی تو، گله ما

پوشاک مردان:

سرپوش
کلاه نمدی: این کلاه ساده و بدون لبه است. در شهر مامونیه تنها طبقه رعیت آن را بر سر می‌گذارند.کلاه گوشی: این کلاه از پشم است و توسط مردان روستا بافته می‌شود. این کلاه چون تا پایین گردن را می‌پوشاند، بیشتر در زمستان‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد.کلاه پهلو: کلاه پهلو را تنها مردان خانواده‌های اعیان و خوانین بر سر می‌گذارند. این کلاه را در روستای لالاوین «کلاه دوره دار» و در روستای الویر «شبگاه» می‌نامند . کلاه شاپو: کلاه شاپو به صورت مخروطی و بلند است و درگذشته ملاهای مکتب خانه آن را بر سر می‌گذاشتند.
تن پوش 
قبا: از جنس کرباس، نازک،  آستین‌دار و بلند است و تا زیر زانو را می‌پوشاند. قبا را بیشتر در فصل بهار و تابستان به تن می‌کنند. در روستای لالایین قبا را «دون» می‌گویند. پیرهن: پیرهن را در شهرهای ساوه، مامونیه و روستاهای آوه و الویر «پیرون» piron  و در سایر نقاط «کوینک» می‌نامند. پیرهن گشاد و بلند، بدون یقه و دارای سه دکمه در جلو است و تا بالای زانو را می‌پوشاند. آستین آن ساده و بدون دکمه است. در برخی موارد یقه پیراهن تنها با یک دکمه بر روی دوش بسته می‌شود. جلیقه: جلیقه جلو باز و بدون آستین است. در شهر ساوه آن را «جیزقاله» و در مامونیه و لالایین «جلیزقه» می‌نامند. پوستی (پوستین): پوستی را از پوست گوسفند که پشم آن چیده نشده است،‌ تهیه می‌کنند. بیشتر چوپانان در فصل زمستان پوستی به تن می‌کنند. پوستین را در مامونیه «کورک»، در روستای الویر «بالارکوک» و در روستای خشکرود «کلک» می‌نامند. کپنک: لباس کپنگ را چوپانان در فصل زمستان می‌پوشند و آن را از پشم گوسفند و یا موی بز در محل تهیه می‌کنند. تمان: تمان تن پوشی گشاد و راحت و مانند زیرجومه (زیر شلوار) است. جنس آن از کرباس و بیشتر به رنگ‌های آبی و مشکی است. اعیان و خوانین از پارچه‌های رنگ کبود برای تهیه و دوخت آن استفاده می‌نمایند.
پاپوش

شال پا: شال پا را از پشم می‌بافند و به هنگام چرای دام در زمستان‌ها بر روی ساق پا می‌پیچیند. در روستاهای لالایین و غاذم‌آباد آن را «دولاخ» و در روستای خانقاه ساوه «مچ پیچ» می‌گویند. کلش: نوعی کفش که تخت آن از پارچه است و رویه آن از نخ پنبه بافته می‌شود. در روستای لالایین آن را «آجین» می‌نامند. اوزی چپه: تخت آن لاستیک و رویه آن از چرم است. این کفش را از شهر تهیه می‌کنندو هنگام کشاورزی و چوپانی می‌پوشند. کفش ملکی: تخت آن لاستیک و رویه آن از نخ پنبه بافته می‌شود. این کفش را در روستای آوه و مامونیه «گیوه» و در چناقچی «کش لاستیکی» می‌گویند. پوتون: از لاستیک و ساق بلند است. در روستاهای غاذم‌آباد و الویر آن را «چکمه» می‌گویند. گالش: از لاستیک و یک تکه است. این کفش را در روستای آقچه قلعه «جیر دوستک» و در خشکرود «چاماش» می‌گویند. اک شسته: تخت آن از چرم و رویه آن از نخ پنبه است. در روستای چناقچی بالا آن را «چاروغ» (چاروخ) می‌نامند.

 

پوشاک زنان
سرپوش
کلاه: کلاه را زیر چرقد بر سر می‌گذارند. در روستای چناقچی بالا کلاه را «بورک» می‌گویند. چاقچو: روسری توری بلندی است که بیشتر اعیان آن را بر سر می‌کردند. چرقد: چرقد از جنس کرباس یا متقال و به رنگ سفید است. چادر: چادر نیز به رنگ سفید است و بیشتر از نخ پنبه تهیه می‌شود. دستمال: از جنس ابریشم و بیشتر به رنگ سیاه است و روی چرقد بر سر می‌پیچند. کلقی: روسری بلند و ریش‌داری است که بر روی سر عروس می‌اندازند و یشتر به رنگ‌های سفید، قرمز و سبز است.
تن پوش
پاچین: پاچین یک تکه و بدون یقه است و از دوش تا مچ پا را می‌پوشاند و دو تا سه دکمه در جلو دارد. برای دوخت آن از پارچه‌های رنگی گل‌دار به رنگ‌های قرمز، سبز و سفید استفاده می‌کنند. پاچین را در روستای آقچه قلعه «پاچون» می‌گویند. کوینک: پیرهن گشاد، بدون یقه با سه دکمه در جلو و آستین‌دار است و تا بالای زانو را می‌پوشاند. برای تهیه و دوخت آن از پارچه‌های گل‌دار به رنگ‌های آبی و قرمز استفاده می‌کنند. قربند: دامن چین‌دار بلندی است و همراه کوینک به تن می‌کنند. تهیه و دوخت آن ده تا دوازده متر پارچه نیاز دارد. قربند را در روستاهای غاذم‌آباد و الویر «شلته» می‌گویند. کت: بیشتر از جنس مخمل است و بیشتر در مراسم عروسی به تن می‌کنند. جلیقه: مانند جلیقه مردان و بیشتر به رنگ‌های شاد است. تمان: مانند نوع مردانه است، با این تفاوت که در دوخت آن تنها از پارچه سیاه رنگ استفاده می‌کنند. در روستای الویر شلوار زنانه را «نظومی» (نظامی) می‌گویند.

زیور آلات
در روستای ساروق اراک زنان از گلوبندی که اشرفی و مریمی است، استفاده می‌کردند. در زیر گلوی خود نیز سنجاق و برخی مهره کبود وصل می‌کردند. در حال حاضر بیشتر زیورآلات از طلا است.
در روستای وفس مهره‌های آبی را به وسیله طناب و بندی می‌پوکوندند. اشرفی‌های ناصرالدین شاهی را داخل هر مهره می‌گذاشتند و به عنوان گلوبند و سینه‌ریز استفاده می‌کردند. گوشواره‌ها را هم شامل بند و مهره بود و گاهی سکه‌های نقره را هم  به گوش آویزان می‌کردند. برای رفع چشم زخم (نظر) گاهی مهره‌ها را به لباس بچه‌هایشان می‌دوختند و یا روی لبه ها پول نقره می‌دوختند که حالت زینت داشت و بیشتر خاص جوانان بود.

غذا های سنتی

آش انار: رب انار، نخود، لپه، سبزی آش و حبوبات را به صورت آش درست می‌کنند. طبخ این غذا در شهر ساوه مرسوم است.
آش ترخینه : این آش از ترخینه، شکمبه گوسفند، دوغ، گندم و سبزی تهیه می‌شود.
آش جودوغ : از جو پوست کنده، نخود، لوبیا، دوغ و یا کشک درست می‌شود.
آش عطرینه: این آش از گیاه معطر گندینه، لوبیا قرمز، گوشت، عدس، بلغور، پیاز داغ ، نمک و فلفل تهیه می‌شود. گیاه گندینه و گوشت را پخته و در هاون می‌کوبند. لوبیا قرمز و عدس، بلغور و کمی نمک و فلفل را به آن اضافه می‌کنند و می‌پزند.
آش زرشک: زرشک را با آب و روغن می‌پزند و در آخر به آن دارچین می‌زنند.
آش ترش: مواد تشکیل دهنده این آش رشته، برگ چغندر، نخود و لوبیا، زردآلو خشک شده، سرکه، پیاز داغ، کشمش، نعناع داغ، زردچوبه، نمک و فلفل است. برای تهیه این آش نخود و لوبیا را می‌پزند، برگ چغندر خرد شده و زردآلوی خشک شده را به آن اضافه می‌کنند. پس از کمی پختن، کشمش و در آخر پیاز داغ، نعناع داغ، زردچوبه، نمک و فلفل را نیز به آن اضافه می‌کنند.
آش بوسور: بوسور نوعی سبزی کوهی‌ است. این سبزی را پخته و آبش را می‌کشند. سپس آن را با آرد بو داده و مخلوط می‌کنند. بعد به آن قره قورت، زردچوبه و نمک و فلفل می‌افزایند. این آش هوسانه بهار است و بیشتر در دلیجان پخته می‌شود.
ماش آبک : ماش، ادویه و گوجه مواد آن را تشکیل می‌دهند، طبخ این غذا در آوه مرسوم است.

   

شاه وزیر: تعداد بازیکنان نامحدود است. بازیکنان بر اساس شرایط سنی، به سمت‌های سلطان، وزیر دست راست، وزیر دست چپ، سرباز و جلاد تعیین می‌شوند. وزیر دست راست اجرای فرامین سلطان را بر عهده دارد و وزیر دست چپ محافظ سلطان است. سربازان نیز از سایر بازیکنان تماشاچیان پذیرایی می‌کنند. سلطان دستور می‌دهد فلان کس را که دزدی کرده، دستگیر کنید و به این‌جا بیاورید. اگر این شخص در جمع نباشد، وزیر دست راست موظف است او را حتی اگر در خانه‌اش خوابیده باشد، دستگیر کند و بیاورد. پس از دستگیر کردن دزد، بنا به فرمان سلطان با او رفتار می‌کنند. مثلاً سلطان دستور می‌دهد که دزد برقصد یا آواز بخواند یا دو یا سه پارچ آب بخورد یا … اگر سلطان دستور به تنبیه او بدهد، جلاد موظف است طبق فرمان سلطان عمل کند.

حمومک بازی: در آغاز دو سر گروه بازی، بازیکنان خود را انتخاب می‌کنند. سپس روی زمین دایره‌ای به قطر سه تا سه و نیم متر می‌کشند و یکی از گروه‌ها به قید قرعه داخل دایره می‌ایستد. سرگروه که اوسا نام دارد، کمربندی در دست می‌گیرد و نفرات دیگر دست در گردن یکدیگر انداخته و خم می‌شوند، اوسا دور این بازیکنان می‌گردد و از سوارشدن بازیکنان گروه بیرونی بر پشت هم گروه‌های خود جلوگیری می‌کند. اگر اوسا بتواند با کمربند به پایین تنه بازیکن گروه مقابل که پای خود را داخل دایره آورده است، ضربه بزند، گروه بیرونی سوخته و جای گروه‌ها عوض می‌شود.

یک قل دو قل: ابزار این بازی پنج سنگ کوچک است. در مرحله اول سنگ‌ها را روی زمین به گونه‌ای می‌ریزند تا از یکدیگر فاصله داشته باشند. اگر سنگی به هنگام برداشتن به سنگ دیگری برخورد کند، آن فرد از بازی خارج می‌شود. در مرحله دوم سنگ‌ها را به گونه‌ای می‌ریزند که بتوان آن‌ها را دو تا دو تا از روی زمین برداشت. در مرحله سوم سنگ‌ها را طوری می‌ریزند تا سه سنگ در کنار هم روی زمین قرار گیرد. در مرحله چهارم سنگ‌ها را در کنار هم روی زمین می‌ریزند و همه آن‌ها را یک مرتبه جمع می‌کنند. در صورتی که تمام مراحل بدون جا ماندن سنگ به درستی انجام شود، بازیکن برنده محسوب می‌شود.

همزو: گروهی از بازیکنان در یک حلقه می‌ایستند. یک نفر از آن‌ها سنگی در دست دارد و آن را مخفیانه به دست یکی از افراد می‌دهد و همه به طرف یک محل که از قبل مشخص شده است، می‌دوند. اگر بتوانند در طول مسیر فرد حامل سنگ را شناسایی کنند، آن فرد مجبور است از محل مشخص شده با صدای همزوو… به محل قبلی باز گردد. اگر نتوانستند او را شناسایی کنند، بازی دست اوست و باید سنگ را بین بقیه گروه تقسیم نماید.

کوکو بازی:
یک چاله کوچک در زمین حفر می‌کنند. یک نفر یک دستش را داخل چاله می‌گذارد و به وسیله پاهایش از خود دفاع می‌کند تا بقیه نتوانند او را بزنند و یا کلاهش را بردارند.
دوز بازی: تعداد بازیکنان این بازی دو نفر است. هریک از بازیکنان سه مهره دارند که برحسب تر و خشک کردن، مهره ها را به نوبت روی یک جدول چهارخانه می چینند. هر دو نفر سعی می کنند مهره ها را در یک ردیف بچینند و چولته (دوز) بزنند و مانع دوز زدن رقیب شوند بازیکنان به هنگام مهره چینی نمی توانند دوز بزنند. پس از اتمام مهره چینی، مهره ها روی جدول چهارخانه حرکت می دهند. هرکس در هر نوبت یکی از مهره های خود را حرکت می دهد و به خانه خالی مجاور مهره خود می برد، تا اینکه دور بزند و اگر در مجاور مهره اش خانه خالی نباشد، نمی تواند مهره خود را تکان دهد. پس از دوز زدن، مجددا” بازی را شروع می کنند.
یک قل دو قل: ابزار این بازی پنج سنگ کوچک است. در مرحله اول سنگ‌ها را روی زمین به گونه‌ای می‌ریزند تا از یکدیگر فاصله داشته باشند. اگر سنگی به هنگام برداشتن به سنگ دیگری برخورد کند، آن فرد از بازی خارج می‌شود. در مرحله دوم سنگ‌ها را به گونه‌ای می‌ریزند که بتوان آن‌ها را دو تا دو تا از روی زمین برداشت. در مرحله سوم سنگ‌ها را طوری می‌ریزند تا سه سنگ در کنار هم روی زمین قرار گیرد. در مرحله چهارم سنگ‌ها را در کنار هم روی زمین می‌ریزند و همه آن‌ها را یک مرتبه جمع می‌کنند. در صورتی که تمام مراحل بدون جا ماندن سنگ به درستی انجام شود، بازیکن برنده محسوب می‌شود.