از غذاهاي محلي اين استان مي توان به آش شير،آش دوغ ، كوفته ، قيماق (سر شير) ترشي قرمه ، سبزي قورمه ، مسما،چخرتما،آب پياز، آ ش اوماج ، آش يارما ، خورش قاتق ، تاس كباب، حلوا زرد،تر حلوا ، حلواي زنجبل ، قيساوا،و قيقاناق(شيره شكر غليظ جوشيده ،زغفران و تخم مرغ ) اشاره كرد.
قسمتي از شيريني ها و غذاهاي اين استان به سوغات اين شهرستان شهرت دارد كه از “آنها مي توان به سر شير ،كره ،آبنبات ، شيريني هاي محلي و تخمه آفتابگردان ، گردو ،عسل خالص سبلان ، (برگرفته از عصاره بر شهد گلهاي رنگارنگ و عطر آگين ) اشاره كرد . حلواي سياه استان نيز به صورت معجوني از جوانه گندم و كره طبيعي از ديگر سوغات نشاط بخش و مقوي است .
بازي ها
گيزلين پاچ
معادل فارسي اين کلمه “قايم موشک بازي” است و ترتيب بازي نيز تقريبا به همانگونه مي باشد . در اين بازي دسته اي از کودکان يک نفر را از بين خود وادار به بستن چشم يا روي کردن بديوار مي نمودند. آنگاه خود بي سر و صدا و به نحوي که او در نيابد از کنار وي دور شده هر يک در جائي پنهان مي گشتند دقايق بعد آنکه چشمش بسته بود با صداي بلند داد مي زد “گيزلين پاچ و گلديم قاچ” و بلافاصله در پي جستجوي آنها به اينطرف و آنطرف مي رفت و در يک مدت متعارف اگر موفق يافته يکي از آنها را پيدا مي کرد برنده مي شد و الا بچه ها از مخفي گاه خود در آمده به محل اوليه باز مي گشتند .
گيرجنه بازي
گيرجنه به معني فرفره در زبان فارسي امروزي است و مراد از آن جسمي است که بدور خود مي چرخد . اين کلمه در اردبيل و در معني خاص به تکه چوبي گفته مي شد که خراطها آنرا به شکل استوانه و به قطر تقريبي سه تا چهار سانتي متر و ارتفاع هفت تا هشت سانتيمتر مي تراشيدند و يک قاعده آنرا بشکل مخروط در مي آوردند . وسيله بازي غير از گيرجنه “قمچي” بود و آن عبارت از ترکه اي از چوب بود بطول تقريباً نيم متر که بر يک سر آن نواري از پارچه و قماش يا نخ کنفي و غيره مي بستند و طول اين نوار به درازاي چوب قمچي انتخاب مي کردند . گيرجنه را بر روي نوک تيز آن با دست و در روي زمين صاف مي چرخانيدند و سپس برآن مي زدند و بدين طريق آنرا به چرخش وا مي داشتند و چه بسا که ساعتها خود را با آن سر گرم مي ساختند .
چلينگ آغاج
نام فارسي آن “الک دولک” است ولي طرز بازي آن دو در اردبيل و تهران با هم فرق داشت . وسيله اين بازي دو تکه چوب دستي يکي بطول تقريبي 75 و ديگري 20 سانتيمتر بود که اولي را “آغاج” بمعني چوب و دومي را “چلينگ” مي گفتند . اين بازي در اردبيل دو مرحله داشت “توخماغي” و “ياني” در قسمت اول بازي که نوبت بازي با او بود آغاج را از يک سر در کف دست طوري مي گرفت که دو سه سانتي متر آن در بالاي دست و بقيه در زير دست او رو به پائين قرار گيرد آنگاه چيلينگ را بر روي آن دست و پشت بر آمدگي چوب مي گذاشتند و سپس آنرا به هوا مي انداختند و با پائين چوب محکم مي زد .
تکسن جوت
با خوراکيهائي مثل نخود چي و کشمش صورت مي گرفت و يکي از بازيکن ها از آنها را در مشت بسته خود گرفته از ديگري مي پرسيد “تک سن جوت” يعني تعدادي که در دست اوست طاق مي باشد يا جفت ؟ اگر جواب طرف با آنچه که در مشت او بود مطابق در مي آمد برنده مي شد و آن مقدار نخود چي يا کشمش را که در دست وي بود از او مي گرفت . اما اگر جواب او با آن مطابق در نمي آمد بازنده مي شد و به همان تعداد از آن خوردني به وي مي داد .
گلين و بيگچه
مهمترين بازي آنها عروسک بازي بود که بنام “گلين” مي ناميدند . گلين در زبان ترکي بنام “عروس” است و در عمل به مجسمه هاي بخصوصي گفته مي شد که به شکل عروس مي ساختند . در قديم خود دخترها آنها را مي ساختند و گاهي هنر قابل تحسيني در اين باب از خويش نشان مي دادند و عروسکهاي مي دوختند که در حد خود از بهترين آنهائي مي شدند که انسان مي تواند با دست و با مواد اوليه بسازد . مواد لازم براي ساختن ساده ترين آنها سر شاخه هاي نازک چوب و يپبه و چيتهاي رنگارنگ بودند دو تکه چوب را بشکل صليب و به اندازه اي که مي خواستند با نخ به هم مي بستند . آنگاه در قسمت بالاي آن با پنبه و گاهي با گذاشتن دگمه صورتي بشکل دايره ترتيب مي دادند و براي زيبائي روي آن پس از نقاشي پرده خارجي قلوه گوسفند را که پرده شفاف و حاکي ماوراء بود و بنام “بوئرگ” خوانده مي شد مي کشيدند.
بش داش
نحوه بازي چنين بود که يکي از آنها که نوبت بازي با او بود پنج سنگ مزبور را در کف دست گذاشته همه را با هم رو به بالا در هوا مي انداخت و بلافاصله پشت همان دست گذاشته همه را با هم رو به بالا در هوا مي انداختند و بلافاصله پشت همان دست را براي گرفتن آنها در مسير سقوط آنها قرار مي داد . اگر سنگها ولو يکي از آنها در پشت دست قرار مي گرفت همانها را بهمان شکل باز در هوا مي انداخت و اين بار با کف دست آنها را مي گرفت در حرکت سوم و چهارم و پنجم هم سنگها را در زمين مي ريختند و يکي از آنها را برداشته به هوا مي انداختند و تا گرفتن آن سنگهاي روي زمين را ابتدا دو تا دو تا بعد سه تا و يکي و بالاخره هر چهار تا را يکجا از زمين برداشته با همين دست که سنگها در آن بود سنگي را که از هوا پائين مي آمد مي گرفتند اگر موفق باين کارها نمي شدند خودشان مي مردند و بازي را تحويل طرف مي دادند . در مرحله ششم نوبت تعويض سنگها بود بدين معني که سنگها را همچنان در زير زمين مي ريختند و يکي را برداشته به همان شکل به هوا مي انداختند و تا گرفتن آن يکي از سنگها را برمي داشتند . در نوبت دوم که سنگها را به هوا مي انداختند آنرا که از زمين برداشته بودند با يکي از سنگها که در زمين بود عوض مي نمودند و بدين طريق پس از آنکه يک يک آنها را تعويض مي کرد مرحله هفتم بازي آغاز مي گرديد . در اين مرحله هم سنگها را به زمين ريخته يکي را برمي داشتند . آنگاه دو انگشت بزرگ و ابهام را بصورت دروازه اي در مقابل آنها مي گذاشتند و در فاصله ايکه سنگ برداشته شده را که به هوا انداخته بودند ، بگيرند . سنگهاي روي زمين را يک يک با دست ديگر زده از آن دروازه مي گذرانيدند . در مرحله هشتم سنگها را در کف دست گذاشته يکي را به هوا انداختند و تا گرفتن آن سنگهاي ديگر را يکجا روي زمين مي گذاشتند و با ر ديگر آن سنگ را که گرفته بودند به هوا انداخته تا پايین آمدن آن چهار سنگ ديگر را يکجا از زمين برداشته و سنگ به هوا انداخته شده را نيز مي گرفتند . اگر اين مراحل بپايان مي رسيد آن يکي برنده مي شد و هر گاه در وسط بازي با اصطلاح خودشان مي مرد بار ديگر که نوبت به او مي رسيد از همانجا که مانده بود بازي را تعقيب مي نمود .
پوشاك سنتي
در برخي از مناطق اين استان چون منطقه مغان و ارسباران ، درميان عشاير كوچ نشين و ميان روستاييان استفاده از لباس هاي محلي توسط مردان و زنان عموميت دارد . لباس هاي محلي ايل شاهسون و ارسباران يكي از مهمت ترين جاذبه هاي فرهنگي به شمار مي آيند. مردان ايل پوشاك اختصاصي ندارند . پوشاك آنها كت وشلوار و كلاه ( معروف به كپي يا كلاه ترك دار و نظير كلاه مردان گيلان ) مي باشد .
پيراهن زنان ايل شاهسون از رنگ هاي متنوع و شاد تشكيل شده و بلند است .
تنبان شليته اي است كه زنان مي پوشند و شبيه تنبان هاي بانوان گيلان ، بختياري و قشقايي است . جليقه زنان شاهسون را پارچه هاي دوخته شده بدون آستين تشكيل مي دهد .
موسيقي سننتي
موسيقي محلي استان اردبيل در قالب موسيقي اصيل آذربايجان به عنوان يكي از انواع موسيقي غني شرقي ، برگرفته از حقايق تاريخي و فرهنگي اين خطه است . موسيقي محلي اردبيل در دو گروه موسيقي رديفي يا مقام وموسيقي عاشيقي تقسيم مي شود. در اردبيل نوازندگان زن را سازاندا و نوازندگان مرد را عاشق مطرب مي نامند .
از ابزار موسيقي اين استان مي توان به قاوال كه همان دايره آذربايجاني است . بالابان (سازي بادي كه چون براي نواختن بن دو لب قرار مي گيرند ( به فارسي بالبان و به آذري بالابان ) تار (از سازهاي ذهي است كه با زخمه نواخته مي شود ) دهل ( همان ناقاراي آذري) دف كيميانجا (كمانچه ) و … اشاره كرد.
خواستگاري رسمي و عقد خواني
پس از آنكه دختري مورد پسند قرار مي گرفت اقدام به خواستگاري رسمي مي شد . علامت قبول ازدواج از طرف خانواده دختر چاي شيرين بود و در اين روز از اقرباي دختر هم عده اي بدين مجلس كه به “شيرني ايچدي” معروف بود ، دعوت مي شدند . در اين مجلس ميزان مهريه و شرايط طرفين و تاريخ عقد مشخص مي شد نامزدي رسمي وقتي صورت مي گرفت كه مراسم مخصوصي به نام “شال اوزوك” انجام يابد اوزوك لفظ تركي و به معني انگشتري است و شال به همان معنائي است كه در زبان فارسي نيز مصطلح است.
عقدخواني
بين نامزدي و عقد خواني مدت زيادي طول نمي كشيد و از كسان طرفين براي مجلس عقد دعوت مي شد و اين دعوت غالباً از مردان مسن و ميانسال به عمل مي آمد . عقد خواني در خانه دختر به عمل مي آمد ولي مخارج آنرا خانواده پسر بر عهده داشت . وقتي كه صيغه عقد جاري مي شد مجلس در سكوت عميق و روحاني خاصي فرو مي رفت و همه به جملات خوانندگان صيغه توجه مي كردند . عروس در اتاق ديگري كه او را بر روي ظرف مسيني مي نشاندند و در وسط پارچه اي كه در بالاي سر او گرفته بودند . دو تكه قند را به هم مي سائيدند چون صيغه به پايان مي رسيد همه مباركباد مي گفتند . آنگاه با چاي و شيريني از حضار پذيرائي مي كردند .
پارچه كسدي
قبل از بردن عروس به خانه بخت جشن ديگري گرفته مي شد كه مختص زنها بود . مراد از اين جشن آن بود كه كسان طرفين دور هم بنشينند و لباسهاي عروس را بريده و بدوزند . ولي در طول زمان اين كار صورت تشريفاتي به خود گرفته مبدل به يك جشن رسمي براي نشان دادن لباسها و زينت آلات عروس به ديگران شده بود . در آن مجلس ، كه در خانه عروس برگزار مي شد . سازنده ها يعني خوانندگان و نوازندگان زن دعوت مي شدند و با پذيرائي هاي گرم جشن مي گرفتند و در ضمن آن لباسها و زينت آلاتي را كه خانواده داماد براي عروس آورده بودند به مهمانان نشان مي دادند . فرداي آن روز كساني از نزديكان داماد به اتفاق خياط به خانه عروس مي آمدند و قسمتي از پارچه ها را بريده براي روز عروسي لباس مي دوختند .
حنا گجه سي
حناگجه ، شبي بود كه فرداي آن عروس را به خانه داماد مي بردند . اين جشن هم در خانه عروس و هم درخانه داماد گرفته مي شد . حنا گجه خانه عروس مخصوص دختران و زنان جوان بود اينان ، از هر دو خانواده ، از بعد از ظهر آنروز به خانه عروس دعوت مي شدند و با او به حمام مي رفتند و غروب برگشته در خانه عروس جشن مي گرفتند و چون به دستهاي عروس حنا مي بستند از اين رو آنرا حنا گجه يعني شب حنا بندان مي گفتند . جشن خانه داماد هم با شركت پسران جوان برگزار مي شد و دوستان و همسالان وي در آنجا گرد آمده با او به حمام مي رفتند .
شب عروسي
بردن عروس به خانه داماد غالباً بعد از غروب صورت مي گيرد . در زمانهاي قديم بعضي از خانواده ها عروس را با اسب بخانه داماد مي بردند ولي بعد ها درشگه جانشين اسب شد و امروزه از ماشين استفاده مي كنند . بعد از ظهر روزي كه غروب آن عروس به خانه داماد مي رفت جهزيه او را به اضافه لباسها و تحفه هائي كه از روز نامزدي به بعد براي او آورده بودند ، به خانه داماد مي بردند . عروس را مشاطه آرايش مي داد و هنگام رفتن او به خانه داماد چادري به سرش مي انداختند و زنهاي مسني از خانواده او وي را همراهي مي كردند. يكنفر” ينگه” هم همراه آنها مي شد تا آداب و مراسم به حجله رفتن عروس را به وي بياموزد و در برابر كينه توزي احتمالي از او مراقبت كند . موقع رفتن عروس پدر وي ، و در صورت نبودن او برادربزرگ يا عموي او ، دم در خانه دعاي خير مي داد و خوشبختي او را آرزو مي كرد . در خانه داماد معمولاً شام تهيه مي شد و از مردان و زناني از بستگان طرفين دعوت به عمل مي آيد . رسم براين بود كه داماد سه تا سيب به پشت عروس بزند و به سر او نقل و نبات بريزد و پول نثار كند . در مدخل راهروي ساختمان مجموعه يا طشت مسين مي گذاشتند تا عروس از روي آن بگذرد و مثل مس در آن خانه محكم بماند .
ترك پلو
فرداي شب عروسي براي ناهار عروس غالبا مادرش “قويماق” مي فرستاد و براي شام او نيز از خانه پدرش ترك پلو مي آوردند . ترك غذاي مخصوصي است و آن پلويي است كه با زعفران و شكر و روغن مثل كته پخته مي شد . پلو را نيز گاهي با دو يا سه خورش مي پختند و همه آنها را با ديگ و ظرفهائي كه در آنها پخته بودند ، مي فرستادند. فرستادن ترك پلو هم داراي تشريفاتي بود و در خانه عروس براي شركت در اين مراسم از جمعي از نزديكان دعوت مي شد . هم چنين كسان داماد از اقرباي نزديك خود براي صرف اين غذا دعوت مي كردند .
اوز آشدي
عروس از ساعت ورود روي خود را از ديگران ، يعني مردان و زنان خانواده شوهر ، مي پوشانيد و روز اول براي آنكه نزد مادر شوهر يا خواهران وكسان داماد چادر از سر او بردارند هريك از آنها چيزي به وي هديه مي دادند . اين هديه بسته به تمكن مالي خانوادگي فرق داشت و در خانواده هاي متمكن سكه طلا بود و آنرا “اوز آشدي” مي گفتد يعني رونما .
بنده تخت
چون انتظار ورود مهمان براي خانواده داماد درمدت يك هفته و ده روز اول كار مشكلي بود لذا بعدها روز سوم عروسي را با اصطلاح عوامانه بنده تخت كه تحريف شده عبارت “بانو به تخت” است بدين كار اختصاص دادند و بعد از ظهر آنروز را به طور رسمي براي پذيرائي از مهمانان مشخص ساختند .
اياغ آشدي
پس از پايان اين قبيل مراسم ، عروس و داماد به قصد بازديد به خانه هاي منسوبان و دوستان خود مي رفتند. بعد از اين بازديدها تشريفات اياغ آشدي آغاز مي شد و آن عبارت از مهماني هائي بود كه خويشان و دوستان عروس و داماد ، متناسب با درجه نزديكي كه با آنها داشتند ، به افتخار آنان ترتيب مي دادند و از خانواده هاي طرفين نيز دعوت مي نمودند .
تقویم ایرانیان در گذر تاریخ
مطالعه تاریخ ایران باستان و تحقیقات اخیر در این زمینه نشان میدهد که انواع تقویم رسمی و محلی از روزگاران پیشین در ایران کهن معمول بوده است که از میان آنها سه تقویم زیر دارای اهمیت بیشتری بوده است :
1- فرس قدیم هخامنشی
2- اوستایی قدیم
3- مجوس و مغان
تقویم هخامنشی :
تقویم رایج در اوایل حکومت شاهنشاهی هخامنشیان به نام فرس قدیم یا فرس هخامنشی معروف بوده است . متون کتیبه های باقی مانده از داریوش بزرگ در کوه بیستون در کرمانشاهان و سایر فرمانهای شاهان هخامنشی ما را از تقویم رسمی امپراتوری سترگ ایران زمین و چگونگی اصول زمان سنجی در آن روزگاران آگاه میسازد . متون این کتیبه ها و محتوای فرمانها بیانگر این حقیقت اند که ایرانیان قدیم سال را به دوازده ماه تقسیم میکردند و فصول را می شناختند . ماه های هخامنشی و معنای برخی از آنها عبارت است از :
ادوکن ئیش : هنگام کندن جوی , برابر با فروردین
ثور واهر : بهار پر غرور , برابر با اردیبهشت
تائی گرچی : سیر چیدن , برابر با خورداد
گرم پد : پای گرم , برابر با تیر
درن باجی : جاودانگی , برابر با امرداد
کاریاشیا : برابر با شهریور
بایگا دئیس : ماه پرستش خدا , برابر با مهر ماه
ورگزن : برابر با آبان ماه
اثری یادی : ماه پرستش آتش : برابر با آذر ماه
آنامک : ماه خدای بی نام , برابر با دی
سامیا : برابر با بهمن ماه
ویخن : برابر با اسفند ماه
در اخبار است که داریوش بزرگ دو نفر از منجمان نامدار کلدانی با به نام “نبوریمنو” , “کیدینوس” را جهت اصلاح این تقویم به ایران دعوت کرد و ایشان با آشنایی به دانش نجوم یک سال شمسی را برابر با 365 روز و 6 ساعت و 15 دقیقه و 41 ثانیه معین نمود . به احتمال قوی سال و ماه ایرانیان را با اصول سال و ماه بابلی تنظیم کردند . این تقویم که قدیمیترین نمونه زمان سنجی در ایران است , تا زمانی که تقویم اوستایی در ایران رواج یابد تقویم رسمی کشور بوده است . خصوصیات آن به شرح زیر است:
1- آغاز سال : در تقویم فرس قدیم آغاز سال با آغاز پاییز مقارن و اولین ماه سال “باکیادئیس” با برگزاری جشن “باگایادی” توام بود . همچنین از قرار معلوم جشن مهرگان بعد از برقراری تقویم زرتشتی به جای جشن باگایادی برگزار می شده است .
2- مبدا و سرآغاز : در خصوص اینکه سرآغاز تقویم فرس قدیم از چه زمانی و متکی بر چه واقعه ای بوده است , اطلاع دقیقی در دست نیست . ولی بر اساس قرائن میتوان گفت : چون آغاز سلطنت هر پادشاهی , مبدا تاریخی آن زمان محسوب میشده و در دولت بابل نیز چنین میکردند پس مادها و پارسها که چیزهای زیادی را از بابل و آشور اخذ و اقتباس کرده بودند , به احتمال زیاد این امر نیز از آنان گرفته شده است . همچنان که متون گلی پارسه ( تخت جمشید ) این احتمال را مقرون به حقیقت ساخته است
3- شمارش ایام : در تقویم فرس قدیم , مانند عصر حاضر , روزهای هر ماه را با شمارش اعداد مشخص میکردند و هر ماه دارای 30 روز بوده است . نمونه آن را در کتیبه بیستون میخوانیم :
چهارده روز از ماه ویخن گذشته بود که …
نه روز از ماه گرم پد گذشته بود که …
4- فصل : در تقویم فرس قدیم , سال به چهار فصل سه ماهه تقسیم می شد و به کاربردن کلماتی همچون وهار به جای بهار و وهامین به جای تابستان و پاتیژ به جای پاییز که در زبان پهلوی معمول بوده مبین همین امر است . این واژه های باستانی امروزه در زبان کردی به راحتی قابل مشاهده است . کردهای ایرانی نژاد هنوز این واژه ها را حفظ کرده اند و به بهار امروزی همان وه هار میگویند یا به تابستان پارسی امروزی همان واژه پهلوی ایران باستان یعنی هاوین را به کار می برند.
تقویم دینی مزدیسنا :
بعد از پادشاهی داریوش بزرگ تقویم مزدیسنا در ایران رواج یافت و ماههای زرتشتی جانشین ماهای فرس هخامنشی گردید . این تقویم در تاریخ ایران به تقویم دینی مزدیسنا یعنی تقویم زرتشتی و یا تقویم اوستایی که بعدها تقویم یزدگردی شد مشهور است . این تقویم کاملا مذهبی است و بر اساس خواسته های دینی زرتشتیان و بر اساس انجام مراسم و فرایض دینی آنان بنا شد . به طوریکه هر یک از روزها و ماههای سال به فرشته یا فرشتگانی اختصاص دارد و انجام فرایض دینی را در زمانهای خاص توصیه مینماید . برخی از خصویات این تقویم از این قرار است :
شبانه روز در تقویم مزدیسنا :
در اوستا شبانه روز به پنج وقت یا گاه تقیسم شده : وانگاه، ربیتونیگاه، ازیرنیگاه، اویسروتریمگاه و اشهینگاه. واژه هاتر یا هاسر در فرهنگ اوستا و پهلوی به جای ساعت به کار گرفته می شود و یک هاسر برابر است با یک ساعت و 12 دقیقه امروزی. روزهای 30 گانه در این تقویم که هر یک به نام فرشته یا ایزدی نامگذاری شده است به شرح زیر می باشد :
هرمزد یا اهورازمزدا
بهمن یا وهومنه
اردیبهشت یا آش وهشت
شهریور یا خشتروئیریه
سفندارمذ یا سپنت آرمئیتی
خرداد یا هوروتات
امرداد یا امرتات
دی به آذر یا دئوش
آذر یا آتر
آبان
حورشید یا هورخشئت
ماه یا ماونگه
تیر یا تشتری
گوش یا گئوش
دی به مهر یا دئوش
مهر یا میتر
سروش یا سرئوش
رشن یا رشئو
فروردین یا فره وشی
بهرام یا ورترئن
رام یا رامن
باد یا وات
دی به دین یا دئوش
دین یا دئنا
ارد ( ارت ) یا اشی ونگوهی
ارشتاد ( اشتاد ) یا ارشتات
آسمان یا اسمن
زامیاد یا زم
ماراسپند ( مهر اسپند ) یا منثر سپنت
ائیران
در خرده اوستا در گفتاری تحت عنوان سیروزه میخوانیم , نگهبانی از 30 روزهای ماه به یکی از فرشتگان سپرده شد و به همان فرشته نامزد گردیده است و ایزدان معروف مزدیسنا , همان که روزهای ماه را به نامهای آنان خوانده اند و خود ایزدان بزرگ از همکاری مهین فرشتگان که آنان را امشاسپندان گویند , شمرده شده اند و بقیه همکاران و مددکاران آنها می باشند:
امشاسپندان = ایزدان همکار
هرمزد = دی به آذر، دی به مهر، دی به دین
بهمن = ایزد ماه، ایزد گوش، ایزد رام
اردیبهشت = ایزد آذر، ایزد سروش، ایزد بهرام
شهریور = ایزد خور، ایزد مهر، ایزد آسمان، ایزد ائیران
سفندارمذ = ایزد آبان، ایزد دین، ایزد ارت، ایزد ماراسپند
خرداد = ایزد تشتر ( تیر )، ایزد فروردین، ایزد باد
امرداد = ایزد رشن، ایزد اشتاد، ایزد زامیاد